۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

تساوی

تســـــاوی
از سروده های زنده یاد خسرو گلسرخی

معلم پای تخته داد می زد،
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر كلاسی ها لواشك بین خود تقسیم می كردند
وان یكی در گوشه ای دیگر "جوانان" را ورق می زد
برای اینكه بی خود های و هو می كرد و با آن شور بی پایان
تساوی های جبری را نشان می داد
با خطی خوانا به روی تخته ای كز ظلمتی تاریك
غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت :
"یك با یك برابر هست"

از میان جمع شاگردان یكی برخاست،
همیشه یك نفر باید به پا خیزد...
به آرامی سخن سر داد:
تساوی، اشتباهی فاحش و محض است!
نگاه بچه ها ناگه به یك سو خیره گشت
معلم مات برجا ماند
و او پرسید اگر یك فرد انسان،
واحد یك بود آیا باز یك با یك برابر بود؟

سكوت مدهشی بود و سوالی سخت!
معلم خشمگین فریاد زد:
آری برابر بود.
و او با پوزخندی گفت:
اگر یك فرد انسان واحد یك بود
آنكه زور و زر به دامن داشت بالا بود
آنكه قلبی پاك و دستی فاقد زر داشت
پایین بود؟
اگر یك فرد انسان،
واحد یك بود آنكه صورت نقره گون،
چون قرص مه می داشت
بالا بود؟
وان سیه چرده كه مینالید پایین بود؟ا
اگر یك فرد انسان،
واحد یك بود
این تساوی زیر و رو می شد!
حال می پرسم
یك اگر با یك برابر بود
نان و مال مفتخواران
از كجا آماده می گردید؟
یا چه كس دیوار چین ها را بنا می كرد؟
یك اگر با یك برابر بود
پس كه پشتش زیر بار فقر خم می شد؟
یا كه زیر ضربت شلاق له می گشت؟
یك اگر با یك برابر بود
پس چه كس آزادگان را در قفس می كرد؟

معلم ناله آسا گفت:
بچه ها در جزوه های خویش بنویسید:
یك با یك برابر نیست ...

۸ نظر:

افشين گفت...

سلام عالي بود.

افشين گفت...

سلام اميرجان چه متودي كار ميكني وببخشيد چطوري هر هفته ميتوني بياي شيراز وبرگردي؟

امیر گفت...

سلام
من کفه میخونم و همین بندر کلاس میرم

ناشناس گفت...

salam . man azita hastam yek haftas filenumberam oomade . ye goroh daram too facebook misazam az iranane mohajere quebec u ham age doos dashti ozv sho be doostan ham moarefi kon mer30 : http://www.facebook.com/home.php?sk=group_164632073585208&ap=1

sana گفت...

همشهری سلام. خبرای داغ از دعوت مصاحبه بدون فایل نامبر برای 30 مارچ.... برامون دعا کنید.
سانا

کیت گفت...

سلام ممنون

sana گفت...

سلام براتون ایمیل زدم. موفق باشید.
سانا

مصی گفت...

خیلی قشنگ بود منو یاد عدالت خدا و حکایت ملانصرالدین انداخت